علمی و ادبی

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

علمی و ادبی

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

ازبکستان

رقص و شادی ِ زنان بخارایی

برای دیدن ِ رقص و شادی ِ زنان بخارایی در "لب ِ حوض" اینجا را کلیک کنید.
To see the happiness and dance of women beside Labi Hauz in Bukhara, CLICK HERE

 

در یکی از حجره های مدرسه ی "اُلُغ بیگ" (سده ی 9 هجری) که به زمانِ بازدیدم در آن صنایع دستی فروخته می شد، نقشی از داستان ِ "شیرین" و "فرهاد" دیدم که شیفته ام ساخت: "فرهاد" به پای ِ "شیرین" افتاده است و "شیرین" مشفقانه او را نوازش می کند، در حالیکه در پس زمینه ی نقش، شهر ِ "بخارا" و مَناره یِ مشهور ِ "کلان" دیده می شود. اندیشیدم که نقاش، "فرهاد" و "شیرین" را از "بیستون"ِ عهد ساسانی به "بخارا"ی ِ عهد اسلامی آورده است تا روایت ِ"عشق ِ صادق" را در خاک ِ خود نقش زَنَد:

 

تصویر 5 : نقش "شیرین" و "فرهاد" در بخاراA miniature of "Shirin and Farhad story", that I saw it at  UlugBek Madrasa in a Hojra.  This is a romantic story from the Sassanid era in Bistun-Kermanshah province of Iran, but here we see the adaptation in Islamize form in Bukhara city.

 

مَناره یِ  

تصویر 6 : مَناره یِ "کلان" در بخارا
این مَناره ی آجری که نماد ِ شهر بخارا است، در سده ی 6 هجری (12 میلادی) ساخته شد. بلندی آن از سطح زمین 46 متر است و قریب ِ 10 متر نیز عمق فونداسیون ِ آن می باشد. از آنجا که این مَناره در ابتدا بصورت منفرد ساخته شده بود و مسجدی متصل بدان نبود، این گمان که در بدو  ِ ساخت از آن به عنوان مأذنه استفاده می شد، محل تردید است و بیشتر سخنی که در اَفواه مردم است درست به نظر می رسد که در شب، آتش ِ فانوس ها بر فرازش می افروختند تا راهنمای مسافران ِ بخارا باشد.
Kalan Minaret in Bukhara city
The word "Minaret" as the meaning of "a place for lighting" displays the primary usage of this structure, not for calling Muslims to pray, but a tower of Fire or lantern in the night to lead travelers to the city.
 


بازدید از "ارگ بخارا" نیز برایم لذت بخش بود، به ویژه که در موزه ی داخل ِ ارگ، توانستم برای نخستین بار یک نقاشی ِ دیواری ِ بی نظیر ِ سُغدی را از نزدیک ببینم. نقشی از اواخر عهد ساسانی که در کاوشهای شهر ِ کهن ِ "وَرَخشا" (ارگ نشین ِ کهن ِ بخارا) یافته شده بود و شاهَکِ محلی را در خانه اش (خدا خانه) به همراه همسر و پسر جوانش در حال ِ نیایش به دور ِ آتش مقدس نشان می داد:

نقش ِ سُغدیِ اواخر عهد ساسانی  

تصویر 7 : نقش ِ سُغدیِ اواخر عهد ساسانی در موزه ی ارگ ِ بخارا که شاهک ِ محلی ِ وَرَخشا را به همراه همسر و پسر جوانش در حال نیایش به نزدیکی ِ آتش مقدس نشان می دهد.Mural saint veneration for holy fire (ruler with his wife and young son near a sacred fire). VARAHSHA. Palace oriental hall. 7th Cent.

 

ارگ بخارا 

تصویر 8 : ارگ بخاراARK fortress in Bukhara

 

 

به هنگام غروب، در مدرسه ی "نادر دیوان بیگی" شاهد رقص زیبایِ نوروزیِ زنان و دخترانِ جوان بخارایی بودم که عکسها و بخشی از فیلم ِ آنرا تقدیم می دارم:

رقص محلی زنان و دختران بخارایی   

رقص محلی زنان و دختران بخارایی  

رقص محلی زنان و دختران بخارایی

تصویر 9 : عکسهایی از رقص محلی زنان و دختران بخارایی در مدرسه ی "نادر دیوان بیگی"(اگر برخی از عکسها نشان داده نشدند، کلیک ِ راست کنید و  SHOW PICTUREرا انتخاب کنید)
women and young girls of Bukhra are dancing at Nadir Divanbeghi Medressa(If the photos was not shown, RIGHT CLICK > SHOW PICTURE)

برای دیدن بخشی از فیلم رقص محلی زنان و دختران بخارایی در مدرسه ی "نادر دیوان بیگی" اینجا را کلیک کنید
To see a part of the film, "folklore dance at Nadir Divanbeghi Medressa"CLICK HERE


آتشخانه ی ساسانی

آتشخانه ی ساسانی ِ کُنارسیاه  

تصویر 3 : آتشخانه ی ساسانی ِ کُنارسیاه در استان فارس که یک چهارطاق بسته و پوشیده است و شباهت عجیبی به لحاظ فُرم معماری با طاقنماهای ِ زیر ِ گنبدش با آرامگاه سامانی در بخارا دارد و می توان گفت که یک الگو برای آن بوده است.
دوست ِ همراهم در "بخارا" خانم "شهناز" (شَه نوزه) برایم تعریف می کرد که در بخارا هنوز این رسم در مراسم ازدواج برقرار است که داماد باید عروس را پیش از ورود به خانه ی نو، سه دور به دور  ِ آتش بچرخاند و اینکه خودش هم در مراسم ازدواج اش این رسم را بجای آورده ولی گمان نمی کند که یک سنت اسلامی باشد!
با شگفتی پاسخ دادم: البته که اسلامی نیست! این یکجور طواف به دور ِ آتش است و یک سنت زرتشتی است که بهدینان ِ عهد ساسانی در دالان ِ دورتادور  ِ چهارطاق های گشوده، گرداگرد ِ گنبدخانه ای که آتش مقدس را در زیر آن گذاشته بودند بجا می آورده اند.  

 

واینک بهار 

 

 

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

دبیران ودانش آموزان سال های۱۳۲۰

03a02 

 

اسامی دبیران از راست به چپ
افشار-معرفت -حکیمی -ارومچی- امیر نظمی- پاکزاد- فرسار- کنگرلو- معصومی- مدقالچی
محصلین از راست به چپ
آجر ی-تیمورزاده- کرباسی- درگاهی- غیور- بالدرلو- اسلام پسند- زهتاب- معصومی- نجار صدق-
قرباغی- خلیل زاده- ساکن رضائیه- بنایی- مدقالچی- پیرایش- باباخانی- عبدالهی- معروف زاده -آ
آجری- صمدزاده -پورعلی- ایمانی- حسن پور- مئومنی- عبداله پور- نان فروش- صیادی- ذولفقاری - طالبی- مظلومی- رازبان- خلیل زاده- طاهرزاده- شفیعی- انصاری- لطفی- بکناش-
روضه خواه- خاموشی- زینالپور- آواک- ادیشو- پیره(یکی ازپزشکان فارغ التحصیل ازدانشکده پزشکی کوه سیررضائیه)- حسینی- الهی- بهنام- خشکباریان- سپهر- آفاق- کهندانی- عزت خواه-فوقی- ملک افشار- بادین- توتونچی- جهان بدری- امیر حاج- مجنونی-
نظرعلی- مهرور- ایشو 

 از کسانی که افراد این عکس را بنام میشناسند به اینجانب نیز لطف کنند  

تلفن تماس۰۹۱۴۴۴۱۸۴۰۵

حقایقی جالب از دنیای اعداد


تمامی اعداد زیر اول هستند:

31; 331; 3331; 33331; 333331; 3333331; 33333331

شاید فکر کنید تمامی اعداد به این شکل اول هستند. اما اینطور نیست! عددد بعدی در این دنباله اول نیست:

 ۱۷*19607843  = 333333331


در محاسبات متوالی زیر چه اشتباهی رخ داده است؟

a=a a.a=a2 a.a-a2=a2-a2 a(a-a)=(a-a)(a+a) a=a+a a=2a 1=2

 

سیاره تیر (عطارد، مرکوری) داخلی‌ترین و کوچکترین سیاره دستگاه خورشیدی است که هر ٨٨ روز یکبار به دور خورشید می‌گردد. از آنجایی که سیاره تیر بسیار نزدیک به خورشید در آسمان حرکت می‌کند، دیدن آن در آسمان بسیار دشوار است. سیاره تیر هنگام صبح و یا تاریک روشن عصر قابل دیدن است. تنها فضاپیمایی که به نزدیکی تیر رسید، مارینر ١٠ بود که در فاصله سالهای ١٩٧٤ تا ١٩٧٥ خدود ٤٠ تا ٤٥ درصد سطح سیاره را نقشه برداری کرد.

 

ظاهر تیر بسیار نزدیک به ماه زمین و پر از دهانه آتشفشانی است. سیاره تیر دارای قمر طبیعی یا اتمسفر نیست. دمای سطحی سیاره تیر از -180 تا 430 درجه سانتی‌گراد می‌رسد. نقطه ای که در روز زیر خورشید واقع می‌شود داغترین و عمق دهانه‌های آتشفشانی نزدیک قطب‌ها سردترین نقاط سطح سیاره هستند.

 

 

تصویر فوتوموزائیک سیاره تیر که توسط مارینر ١٠ تهیه شده است.

 

 

مقایسه اندازه سیارات درونی دستگاه خورشیدی: از سمت چپ: تیر، زهره، زمین، بهرام

 

 

تصویر عبور تیر از برابر خورشید که توسط تلسکوپ زمینی گرفته شده است.

 

سیاره تیر دارای هیچ آتمسفری نیست که بتواند تابش خورشید را پراکنده کرده و در برابر تشعشع‌های مضر آن مقاومت کند. اگر بتوانیم بر سطح سیاره بایستیم، در هنگام طلوع اشعه‌های خورشید را خواهیم دید که همچون ماری آتشین در آسمان تیر پراکنده شده و باعث می‌شوند دما از ١٨٠ درجه زیر نقطه انجماد آب به بیش از ٤٥٠ درجه سانتی گراد برسد که برای ذوب برخی فلزات کافی است. در آسمان تیر، خورشید همچون گویی بسیار بزرگ و آتشین بنظر می‌رسد. با این وجود بعلت نداشتن هوا، آسمان تیر در طول روز نیز تاریک است. همچنین در حالی که دما در سمتی که بطرف خورشید قرار دارد بسیار بالاست، در سمت مخالف دما بسرعت پایین آمده و هر شیئی را منجمد می‌کند. تصور هنرمند از طلوع خورشید در آسمان تیر. در اینجا خورشید سه برابر بزرگتر و درخشانتر از آسمان زمین دیده می‌شود. منابع: http://www.nasa.gov/lb/mission_pages/solar-b/solar_015.html http://www.nineplanets.org/mercury.html http://www.arcadiastreet.com/cgvistas/mercury_010.htm http://www.astronomy.themoon.co.uk/spaceart.htm 
 
 

دریاچه ارومیه ۱۳۴۲

 مسعود محمدی

این عکس در تاریخ 15/4/1342 ازکنار دریاچه ارومیه برداشنه شده.مردم باصفای زیاد در دامنه کوه چادر زده
وفارغ از هر دغدغه زندگی ارامی دارند یا د ش بخیر 
 

بخشش از دیدگاه سه شاعر بزرگ ایران

اگر آن ترک شیرازی بدست  آرد دل  ما را 

بخال هندویش بخشم  سمرقند  و بخارا   را 

                                             خواجه حافظ شیرازی 

 

اگر  آن  ترک   شیرازی   بدست   آرد   دل    ما    را 

 

بخال  هندویش  بخشم  تن  و جان  و  سر  و پا   را 

 

هر آنکس چیز می بخشد  ز ملک  خویش   می بخشد 

 

نه چون حافظ  که   می  بخشد   سمرقند  و  بخارا را 

                                                 صائب تبریزی 

 

اگر   آن   ترک   شیرازی   بدست   آرد   دل  ما   را 

 

بخال  هندویش  بخشم   تمام   روح   و  اجزا     را 

 

هر آن   کس چیز  می بخشد   بسان  مرد   می بخشد 

 

نه چون صائب که می بخشد تن و جان و سر و پا را 

 

تن  و   جان   و سر و پا  را به خاک گور می بخشند 

 

نه  بر آن   ترک   شیرازی   که برده  جمله دل ها را 

                                                     استاد محمد حسین شهریار

هان ای پدر پیرمال بیندوز

هان ای پدر پیر
چل سال در این مهلکه راندی
عمری به تماشا و تحمل گذراندی
دیدی همه ناپاکی و خود پاک بماندی
آوخ که مرا نیز بدین ورطه کشاندی
علم پدر آموخته ام من
چون او همه در دام بلا سوخته ام من
چون او همه اندوه و غم اندوخته ام من
ای کودک من مال بیندوز
و ان علم که گفتند میاموز

هان ای پدر پیر که امروز
می نالی از این درد روانسوز
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبر دار شدی سوخته بودی
افسرده تن و جان تو در خدمت دولت
قاموس شرف بودی و ناموس فضیلت
وین هر دو شد از بهر تو اسباب مذلت
چل سال غم و رنج ببین با تو چه ها کرد
دولت رمق و روح تو را از تو جدا کرد
چل سال ترا برده انگشت نما کرد
آنگاه چنین خسته و آزرده رها کرد 

از مادر بیجاره من یاد کن امروز
هی جامه قبا کرد خون خوردو گرو داد و غذا کرد و دوا کرد
جان بر سر این کار فدا کرد
هان ای پدر پیر
کو آن تن و آن روح سلامت؟
کو آن قد و قامت 

 فریاد کشد روح تو فریاد ندامت
علم پدر آموخته بودی
واندم که خبردار شدی سوخته بودی
از چشم تو آن نور کجا رفت
آن خاطر پر شور کجا رفت
میراث پدر بر سر این کار هوا رفت
وان شعله که بر جان شما رفت
دودش همه در دیده ما رفت
امروز تو ماندی و همین درد روانسوز
نفرین نکند سود به استاد بد آموز
چل سال اگر خدمت بقال نمودی
امروز به این رنج گرفتار نبودی

شهریار(حالا چرا؟ )

سه شنبه 26 آذر ماه سال 1387 ساعت 6:24 PM

به دریا شکوه بردم از شب دشت          و این عمری که تلخ تلخ بگذشت 

به هر موجی که میگفتم غم خویش        سری میزد به سنگ و بازمیگشت 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ احمد شاملو

                                       

حالا چرا؟    

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا   

  
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا 


نوش دارویی وبعد از مرگ سهراب آمدی 


سنگ دل این زودتر میخواستی حالا چر ا 


عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست 


من که یک امروز مهمان توام فردا چرا 


نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم 


دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا 


وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار 


این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا 


شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود 


ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا 


ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت 


این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا 


آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند 


در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا 


در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین 


خامشی شرط وفا داری بود غوغا چرا 


شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر 


این سفر راه قیامت میروی تنها چرا 

 

عشق به 12 زبان جهان

ارمنی: عشق اقیانوس وسیعی است که دو ساحل را به یکدیگر پیوند می دهد.

اسپانیایی :عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند ترخواهد بود.

پرتقالی: عشق گلی ست که دو باغبان آن را می پرورانند.

فرانسه: عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد.

یونانی:زندگی بدون عشق بی معنی است و خوبی بدون عشق غیر ممکن است.

روسی:عشق مثل هوایی ست که استشمام میکنیم...آن را نمی بینیم...اما همیشه احساس و مصرفش می کنیم و بدون آن خواهیم مرد.

انگلیسی:عشق گلی است که در زمین اعتماد می روید.

ایتالیایی:عشق یعنی ترس از دست دادن تو...

آلمانی:سئوال هر چه که باشد...جواب..عشق است.

هندی:وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید...آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافی ست..

سوئدی:زمانی که همه چیز افتاده است..عشق آن چیزی است که پا بر جا می ماند...

فارسی:عشق آن است که همه خواسته ها را برای او آرزو کنی....

پس الان ارزو می کنم به همه ی خواسته هات برسی

سادگی کدام است؟

چهارشنبه 16 بهمن ماه سال 1387 ساعت 11:08 AM