علمی و ادبی

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

علمی و ادبی

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

اتوبان چهار لایه!!!!!

 

they a man was walking along the beach and found a bottle  one

He looked around and didn’t see anyone , so he opened it. A genie appeared and thanked the man for letting him out . the genie said : “ For your kindness I will grant you a wish , but only one.

The man tough for a minute and said  : “ I have always wanted to visit Hawaii but have never been able to because I’m afraid of flying and ships make me seasick. So I wish for a road to be built from here to Hawaii . “

The genie thought for a minute and said  : “ No I don’t think I can do that . that is just too much to ask.

The man tough for a minute and then told the genie : “ Well , there is one other thing that I have always wanted . I would like to be able to understand my girlfriend. What makes her laugh and cry. Why is she temperamental ; why is she so difficult to get along with? Basically ; what makes her tick ?

The genie considered for a few minutes and said : “ So , do you want two lanes or four?

مردی در حالی که در ساحل دریا راه می رفت یه بطری پیدا می کنه. به اطرافش نگاه می کنه می بینه کسی نیست در بطری رو باز می کنه می بینه غول چراغ از توی بطری در میاد. غول چراغ به مرده میگه : برای این کاری که کردی من آرزوتو برآورده میکنم ولی فقط یه آرزوتو برآورده می کنم.
مرد یه کمی فکر می کنه بعد میگه: " من خیلی دوست دارم به هاوایی بروم اما نمی تونم برم چون از هواپیما می ترسم و مسافرت با کشتی هم باعث دریازدگیم میشه. بنابراین من آرزو می کنم یه اتوبانی رو از این جا تا هاوایی بزنی!!

غول چراغ کمی فکر میکنه بعد میگه : " نه ! من فکر نمی کنم این کارو بتونم انجام بدم. این درخواست خیلی بزرگیه.

یارو یه کم فکر می کنه بعد به غوله میگه : " خوب ، یه آرزوی دیگه ای هم دارم که خیلی دوست دارم برآروده بشه. می خوام به من توانایی درک زن ها رو به من بدی که چه چیزی اونو می گریونه یا می خندونه ، در باره خلق و خوش بیشتر بدونم ، و چرا فهمیدن این چیزا خیلی سخته؟؟

غول چراغ چند دقیقه ای فکر میکنه بعد میگه : خوب میخوای اتوبان دو لاینه باشه یا چهار لاینه؟؟؟ 

 

یک شعر ترکی 

 

گنده منه باش ووران------ایندی منه داش وورور 

ایندی منه داش ووران-----اوزگلره  باش    وورور 

اوزگه اگر داش وورا------دردینه   دوزمک    اولار 

باخ بورا  سوز بوردادی----داشلار یوداش    وورور 

 

آراز 

 

آرازن یلی اسدی   شاختاسی منی کسدی    ساغ گورم سنه قربان 

                        سول گوزم منه بسدی

نظرات 5 + ارسال نظر
*pegi جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 21:51 http://pegasus-gh.blogsky.com

سلام
ممنون از حضورتون توی وبلاگم و ممنون از تعریفتون
من با همه ارادتی که خدمت زرتشت و زرتشتیان دارم مسلمانم
:)

ابوذر اکبری جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 http://boghzebaroon.persianblog.ir

تکیه بر آسمان کرده ای و هنوز

آستانِ شکفتنت خالی

این نشد بر غرور خود باشی

ناشکفته به اوج بدحالی

در حجابِ سخن هزار ناگفته

عقل درگیر و یکان زبان خفته

این منم به دِیر هر عملی

ساده بودن شُکوهِ آشفته

تا تو روزان سکوت بی پایان

بی سرانجام آرزو و پژمرده

تا تو این من سرودِ بی عملی است

ترس و یأس و غرورکِ مرده ٢



من شدم راز و رازی از هر جا

این شِمائی ز کوتِ بی خبری است

راحتم کن بگو که در فرجام

زین همه شِکوه ها به جا اثری است

لابُد از حال و قالِ ما پرسی

شرم آتش به جانم افکنده

تا تو بودی شکوهِ فریادم

یک خـدا بود و یک غبار یا بنده

من نشسته به کُنج عُزلتِ خویش

تو در آن سو غریو هر بادی

من تو را خوانم و چه را جویم

ای که بی من به سادگی شادی ٢



این هنر نیست بر فسونِ خود باشی

تا قیامت در این قفس جا شی

این همه کِردِ بد در آن آخِر

بر زمینت زند چه معنا شی

گاه و بی گاه روزه ای کمی طاعت

آنِ تو کم به وقتِ این ساعت

سالها در گذر خـدا شاید

تو به فکرت حکایتِ یاید

تکیه بر آسمان کرده ای و هنوز

رنج تو فزون بر این باشد

این نشد بر غرور خود باشی

بختِ مُرده چه سان نگین باشد

من که ماندم به فکر قامتِ دوست

این همه غم ز شوقِ رایتِ اوست

من که عهدم نبود جز تشویش

آبروئی نمانده دل بدبوست . . .

ابوذر اکبری جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 http://boghzebaroon.persianblog.ir

سلام وقت خوش ممنون از حکایت زیبای دو زبانه ....... آقا شعرای آذری رو هم ترجمه می کردین بیشتر استفاده ببریم ....... شاد و برقرار

یک زن یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 http://radepayeman.blogsky.com

پس برای همینه دنیا رو اتوبان برداشته؟

[ بدون نام ] یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:14

Salam
Aziz Muhammadi Bey;
cux guzal webloiz var
o genie hekayati mani va manim xanimimin cux xushuna galdi.
Oturki baglamazda cux guzalidi.
Man Gamichiliam va Engilista uluram indi.
Urmu ya geidanda hatman garak sizi bir ziarat eliam

با درود فراوان

از محبت شما وخانم محترمتان بسیار سپاسگزارم

با آرزوی دیدار کهنه معلم اورمیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد