دوست گرام آقای شیرپور

خاقانی شیروانی از ستاره شناسان واز شعرای بنام ایران است.که در ریاضیات هم تبحرداشت. و اغلب عمر او بعلت دانش بالایش در زندان سپری شده. هیچ لغت غامضی پیدا نمیکنی که در شعر او بکارنرفته باشد.این شعر را هم در زندان سروده و به رستگاری پناه برده است. 

 

صبوحی--خمارشکن یا شرابی که صبح نوشیده میشود.انواع و اقسام دارد مثل می عرفانی نماز دوگانه و... 

 

این شاعر از بس که رنج وحرمان از روزگار کشیده .همیشه از سیه بختی های خود شکوه میکند 

پدر ش را در بچگی از دست داده بود و در خانه عمویش زندگی میکرد. 

در این شعر هم 

 

خیلی واضح است که این می های صبحگاهی بعلت روزگار سیاه من(یلدای درازمن) قسمت من نخواهد شدبجای صبح محشرکبری آغاز خواهد شد. 

 

کله -- بالارفتن پرده- شکافتن صبح 

 

صبحدم چون کله بنددآه دود آسای من          چون شفق درخون نشیند چشم شب پیمای من 

هست چون صبح آشکارا این صبوحی چندرا          بیم صبح رستحیز است کاین شب یلدای من 

 

                                                              کهنه معلم اورمیه